سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از عقل به عقل

راه حل ؟ جمعه 87/3/3 ساعت 11:17 عصر

یکی از دوستان دانشجو  را در اتوبوس دیدم .  سلام کرد بعد من را به دوستانش معرفی کرد  . بعد از چند لحظه به من گفت در دانشگاه ما کاری را که علما نتوانستند حل کنند حل کرده اند ! دوست دختر  داشتن  را ازاد کرده اند.

چیزی نگفتم . بعد پرسید دوست دختر داشتن حرام است ؟ چیزی نگفتم . خنده ای کرد و گفت من دوست دختر دارم . نگاهش کردم . ولی چیزی نگفتم . گفت من چاره ای نداشتم . از انتهای اتوبوس صدای خندیدنهای بلند  می آمد . اتوبوس بود من و ده ها دانشجو که گویا مشکلات همه آنها با این که من بگویم  حلال است حل میشود. واقعا ماندم چه بگویم.

 

یکی از آنها گفت فکر کنم چاره در ازدواج موقت است. و گویا همه منتظر شنیدن نه از طرف من بودند . در آن چند دقیقه من چیزی نگفتم  یعنی نمی توانستم  . اتبوس را سکوت فراگرفت حتی پیرمردها که روی صندلی بودند و به ظاهر بیرون را نگاه میکردند نیمی از نگاهشان را به سمت داخل اتوبوس بر گرداندند . اتوبوس گوش شده بود .  همه این حرفها در کمتر از 5 دقیقه اتفاق افتاده بود و من هنوز یک ربع دیگر باید در این اتوبوس بمانم !!!!!!!!!!!

 

گفتم  خدا زن را برای مرد افریده و مرد را هم برای زن. خدا راضی نیست هیچ کدام از شما مجرد بمانید. و اسلام دینی است که  محبوب ترین کارها در ان ازدواج است . یکی پرسید  :دایم یا موقت منظورتونه ؟

 

جوابش را ندادم تا حرفم ناقص نشود.  با لبخندی او را دعوت به سکوت کردم . گفتم این که شما نمی توانید ازدواج کنید این مشکل از اسلام نیست . اسلام نقصی ندارد.  سکوت کردم . یکی پرسید خوب مشکل از کجاست ؟

 

گفتم ما مسیر را اشتباه امده ایم . تا حالا شده  راهی را اشتباه برید؟ سری تکان داد گفتم  بعد چه کردی ؟ گفت پرسیدم  بعد برگشتم

 

گفتم الان هم باید جامعه   برگردد تا بر نگردد  نمیشود چیزی را درست کرد . دیدم یه جوری نگاهم میکنن . گفتم ببینید یکی از موانع ازدواج شما خرج عروسی است. درسته ؟ گفتتند اره .

 

گفتم  این یکی از همان جاهایی هست که راه را اشتباه رفتیم در اسلا م شام عروسی مستحبه . واجب که نیست . وقتی ما یک مستحب را واجب فرض کردیم هزاران جوان  را از دست داده ایم.

 

 

گفتم  اگر مشکلات ازدواج شما را یکی یکی برسی کنیم میبینید که در  اکثر انها مردم خلاف دستور اسلام عمل کرده اند . پس مشکل از  دینی که شما دارید نیست.

 

مهریه جهیزیه  خانه مجزا  شغل پر درامد و همه اینها که  امروزه موانع ازدواجند اگر  خودخواهی و مد پرستی ما نبود  حل شدنی بود.

 

به دانشگاه نزدیک تر شدیم  . یک دفعه یکی از بچه ها گفت : شما هم دوست دختر داشتی ؟  همه خندیدند و از جمله خودم هم یک لبخندی زدم تا دلش نشکنه.

 

در ایستگاه بچه ها پیاده شدند .  پیرمردی که  نزدیک من بود به من اشاره کرد  .دهانش را به گوشم نزدیک کرد و گفت  :این ها هوس رونند ناراحت نشو .  بعد گفت حرفهای خیلی خوبی میزدی  واقعا زن و مرد باید کنار هم  باشن . راستی حالا این عده ازدواج  موقت باید چند وقت باشه ؟! البته دقیقش ؟

 

خلاصه   شب بعد نماز  مغرب جلوی مسجد عقد  پیرمرد  را با یک پیرزن بد اخلاق خواندم .ََ البته به زور به من 2000 تومان داد . گفتم نه اقا لازم نیست . گفت نه من هر بار که عقد کنم  باید یه پولی تبرکی بدم .!!

 

دلم به  حال این همه مظلومیت  اون جوونها سوخت . واقعا  الان چه باید کرد . الان را میگویم .؟

 

 

 


نوشته شده توسط: محسن


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
8879


:: بازدیدهای امروز ::
0


:: بازدیدهای دیروز ::
1



:: درباره من ::

از عقل به عقل

:: لینک به وبلاگ ::

از عقل به عقل


:: آرشیو ::

خرداد 1387
پس صبور باش
اردیبهشت 1387
تیر 1387



:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو